امام در خانه کوچک و حسینیه محقر جماران هر چه گفت، در دل ما، هم ثبت شد هم تنظیم، خامنهای هم دارد آن را نشر میدهد. موسسه اگر میخواهد امام دیگری طراحی کند، اشتباه میکند. ما اجازه نمیدهیم از خمینی بتشکن، از خمینی پیام حج، از خمینی پابرهنگان، از خمینی آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند، فقط یک قلمبه نور درست شود. اصلا موسسه کجا بود وقتی میگفتند «مرگ بر اصل ولایت فقیه»؟ ...
ادامه این متن جالب را در ادامه مطلب مشاهده فرمایید.
امام در خانه کوچک و حسینیه محقر جماران هر چه گفت، در دل ما، هم ثبت شد هم تنظیم، خامنهای هم دارد آن را نشر میدهد. موسسه اگر میخواهد امام دیگری طراحی کند، اشتباه میکند. ما اجازه نمیدهیم از خمینی بتشکن، از خمینی پیام حج، از خمینی پابرهنگان، از خمینی آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند، فقط یک قلمبه نور درست شود. اصلا موسسه کجا بود وقتی میگفتند «مرگ بر اصل ولایت فقیه»؟ ...
چهارشنبه نیست اما من نشستهام بر همان اتوبوسی که چهارشنبه ما را آورد راهپیمایی 9 دی و دارم از شیشه دلشکسته اتوبوس به حوادث امسال نگاه میکنم. چه سالی بود امسال. چه بیمثال بود امسال. امسال، سال نبود یک تمثال بود. حیف که تا چند روز دیگر به امسال باید بگوییم پارسال. این روزهای آخر سال برای من شده عین روزهای آخر محرم یا مثل روزهای آخر ماه رمضان. باید به جای دعای افتتاح دعای وداع خواند. الوداع ای سال خوبیها، ای سال پرحادثه، ای سال پرحماسه، ای سال ریزشها، ای سال رویشها. در آستانه سال جدید باید گفت؛ الوداع ای سال حدید، ای سال «وانزلنا الحدید فیه باس شدید».
باورم هست دیگر سال 1388 تکرار نمیشود. 1388 عاشورایی بود که یک سال طول کشید. به روایتی 8 ماه. چه سالی بود 1388. سالی با 2 راهپیمایی. چه روزی بود 9 دی. چه حماسهای بود 22 بهمن. خداحافظ سال 1388. بدرود سال اصلاح الگوی مصرف. آیا ما باز هم زنده خواهیم بود و در پیاله تاریخ، عکس رخ یار را خواهیم دید؟ امسال ما به حرف مولایمان گوش جان دادیم و صرفهجویی کردیم در مصرف. ما امسال در مصرف عنوان «خط امام» صرفهجویی کردیم و گول عکسهای سران فتنه با امام را نخوردیم. خط امام یعنی بسیجیانی که در فضای سایبر از عرض اینترنت وحشی رد شدند، نه در «والفجر» که در «دهه فجر».
امسال ما ثابت کردیم بسیجیان خامنهای بسیجیان خمینی دیگر هستند و خامنهای هم نشان داد خمینی دیگر است. امسال ما صرفهجویی کردیم و به هر کسی بابصیرت نگفتیم. امسال واژهها درست سر جای خود مصرف شد. ما عادت کرده بودیم به ولخرجی. الکی به این و آن میگفتیم خط امام، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، نخستوزیر امام. نوه امام را کاری ندارم اما نتیجه امام، «سید حسن» با نام خانوادگی «نصرالله» است. ما امسال ولخرجی نکردیم و از بازار قطعنامه برای ولایت جام زهر نخریدیم. ما امسال ولخرجی نکردیم و به هر مکعب مستطیلی نگفتیم استوانه. ما امسال اجازه ندادیم انقلاب باز هم از جیب بخورد و همت کردیم و برایش سرمایه بصیرت جمع کردیم. امسال به عاشورا توهین شد اما حسین نگفت؛ «الان انکسر ظهری»، چه اینکه هم «علم» بود و هم «علمدار».
امسال ظاهر میدان انقلاب به همت شهرداری عوض شد اما خود انقلاب به همت ولایتمداری ملت، رنگ عوض نکرد. امسال خنجر آبدیده را زنگ عوض نکرد. بگوی با منافقین به کوری 2 چشمتان امسال چهره انقلاب را جنگ نرم عوض نکرد. امسال «ما همه پیرو خط رهبر» بودیم اما تیتراژ خبر تغییر کرد. امسال سران فتنه برعکس مردم به جای آنکه از ولایت خط بگیرند به خطا افتادند و از جورج سوروس خط گرفتند. امسال شیخ از آرای باطله شکست خورد و ادعا کرد در انتخابات تقلب شده. امسال فائزه از نیاوران آمد تا در میدان انقلاب مخملین ساندویچ چیزبرگر بخورد. امسال مهدی هاشمی در رفت و عبدالمالک ریغو به چنگ عدالت افتاد. امسال سال عجیبی بود. انقلاب کاری با فرزندانش نداشت اما برخی از فرزندان ناخلف انقلاب خواستند انقلاب را دو لپی بخورند. امسال انقلاب مجبور شد گوش فرزندان تخسش را بگیرد. امسال سران فتنه ولخرجی کردند در غفلت و تا میتوانستند از مغازه BBC بیبصیرتی خریدند. ما اما باز هم یوسف را خریدیم. یوسف ما اما در چاه نبود. ماه بود و در آسمان میدرخشید. ما او را از خدا، از روح خدا و به قیمت اشک چشم نیمهشبان خریدیم.
اثبات ولایت خامنهای در قطرات اشک قنوت نماز شب مادر شهید شیرودی است؛ «اللهم احفظ قائدنا سیدعلی خامنهای». اسم شب نماز شب ماست خامنهای. ذکر هر شب ماست خامنهای. علی زمانه ماست خامنهای. حسین دوران است خامنهای. سید و سالار است خامنهای. خار در چشم اغیار است خامنهای. مهربان با یار است خامنهای. دلبر و دلدار است خامنهای. حضرت ماه است خامنهای. نایب بقیهًْالله است خامنهای. عباس نگهدار است خامنهای. مدح خامنهای ثنای سیدعلی، شاد کردن دل مادرش زهراست. فرزند فاطمه است خامنهای. سید و آقاست خامنهای. مثل ماه زیباست خامنهای. حافظ آرای ماست خامنهای. فرزند شهیدی میگفت؛ بابای ماست خامنهای. پیرزنی در جنوب شهر میگفت؛ با ماست خامنهای. جوانی در شمال شهر میگفت؛ چه صبور است خامنهای. دشمن میگفت؛ اعصاب ما را خرد کرده خامنهای. پدر شهید سعید شاهدی میگفت؛ اینها باختند، برد کرده خامنهای. برادر شهید همت میگفت؛ «سلم لمن سالمکم خامنهای». مادر همت خواب «محمد ابراهیم» را دیده که میگوید؛ «حرب لمن حاربکم خامنهای». هر چه دشمن بیشتر به من فحش بدهد، تو را زیباتر مدح میکنم خامنهای.
دلنوشتهایم در سال 1388 همه تقدیم تو باد خامنهای. این را پدرم به من یاد داد خامنهای. تو نبودی، دلتنگی غروب آدینه میکشت ما را خامنهای. دیدی که نگذاشتیم تنها بمانی؟ مگر ما مرده باشیم که به جان جانباز تو گزندی رسد. ای سید و مولای ما! تو باید هم با امام زمان(عج) سخن بگویی و ما هم باید با تو. ما نیز اندک آبرویمان فدای راه تو باد خامنهای. سال 1388 گذشت و ما منتظریم سال بعد را چه مینامی خامنهای. ما از همین الان منتظریم تا در حرم «علی بن موسیالرضا» برایمان از راه پیشرو بگویی. تو یوسف مایی نه در چاه زمین که در ماه آسمان. ما نور را در شباهنگام آخرالزمان از تو میگیریم.
ای مدعیان! ما «رهبر» داریم نه رهبران. یک سایه بالای سر ما است و آن هم خامنهای است. امسال سال اصلاح الگوی مصرف است و ما به همین یوسفی که داریم بسنده میکنیم. یوسف برای ما، همه فرزندان یعقوب، اصلا کل کنعان برای شما. ما این یوسف ماهپاره را به هیچ زیبارویی نمیفروشیم. آمریکا آمریکا! تو با ماهواره، ما با این ماهپاره، بجنگ تا بجنگیم. تو با 200 کلاهک هستهای اسرائیل، ما با این ناخدای باخدا، بجنگ تا بجنگیم. تو با بمب اتم، ما با ساندیس جمهوری اسلامی، بجنگ تا بجنگیم. تو با دروغ و تزویر، ما با بصیرت و تدبیر، بجنگ تا بجنگیم. آمریکا آمریکا! ما یوسف خود نمیفروشیم. ما مجنون کوی لیلای ولایت خامنهای هستیم. ما فرهادیم و ناز شیرین بیخریدار نمیماند. نه، ما یوسف خود نمیفروشیم. ما هر چه میگذرد از این خرید خود راضیتر میشویم. یوسف ما هرچه پیرتر میشود قیمتیتر میشود. خامنهای موهبتی است که خدا به ما داده. ما تازه داریم میفهمیم خامنهای کیست. کلمات تازه دارند پی به معنای خامنهای میبرند. در وصف خامنهای باید از کلمه، کمال و از جمله، جمال آفرید. «خ» و «م» و «ی» و «ن» و «ی» یعنی «خم» و «می» و «نی» یعنی «غدیر خم» و «نینوای حسین» در خمینی و خامنهای مشترک است. اشبهالناس به خمینی در ظاهر و باطن خامنهای است. ما هر وقت میگوییم خامنهای، در دل خود خمینی هم دارد. عشق به خامنهای عشق به خمینی، عشق به همه خوبیهاست. خامنهای خمینی دیگر است با یک «الف» و «ها»ی اضافه. با یک «آه» بیشتر. شب است و سکوت است و ماه است و من دارم برای شما توصیف یک «آه» میکنم. این «آه» آنقدر زیباست که ما هر وقت میگوییم «الله»، ناخواسته داریم این «آه» را میکشیم. «الله»، «رسول الله»، «ولی الله»، «ثارالله»، «بقیهًْالله» حتی «روحالله» همه این «آه» را دارند.
این «آه» را باید داخل «گیومه» ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند گذاشت تا از شر حسودان مصون بماند. دشمن هم به این «آه» حسادت میکند هم به ما که ستارهایم بر گرد این «ماه». امسال این ماه چه زیبا درخشید. در این 30 سال عمری که از خدا گرفتهام، خامنهای را 2، 3 باری دیدهام. اول بار این او بود که آمد خانه ما. ما با افتخار 3 شهید تقدیم اسلام کردهایم و خامنهای سال اول رهبریاش آمد خانه ما. فقط هم خانه ما نیامده. خانواده شهدا عادت کردهاند که میزبان رهبر باشند. هر رفتی یک آمد دارد. ما برای این «آه» در امتداد «روحالله» 3 شهید دادیم و حضرت ماه هم آمد خانه ما و ما این «آه» را از نزدیک دیدیم.
آقای من! «به رغم مدعیانی که منع عشق کنند/ جمال چهره تو حجت موجه ماست». آن زنگ در که به صدا درآمد برای ما آشنا بود. همان زنگی بود که خبر شهادت پدرم را آورد. بعد از رفتن «آقا»، مادربزرگم گفت: «چه خوش الحان است این زنگ. میارزد که هزار بار این زنگ به صدا درآید و به آدم خبر شهادت بچههایش را بدهند، حتی فقط به این قیمت که این زنگ یک بار دیگر به صدا درآید و به آدم خبر بدهند «آقا» آمده». کدام ملتی رهبرش را اینگونه دوست دارد؟ خامنهای به تعداد همه مسؤولانی که در این نظام سر کار آمدهاند به خانواده شهدا سر زده است. سر زده هم سر زده است. وقت قبلی و این حرفها هم در کار نیست. رهبر ما مقدمش روی چشم همه، چشم و چراغ این ملت است. یک مسؤول حتی در خود بنیاد شهید هم پیدا نمیشود که به اندازه مولای ما به خانواده شهدا سر زده باشد. خداوند اینگونه تقدیر کرده است که به وقت مولای ما برکت بدهد.
از همه مسؤولان، آقا بیشتر کتاب خوانده. حتی بیشتر رمان خوانده. احدی پیدا نمیشود مثل مولای ما نماز را با چنین لحنی با چنین آهنگی بخواند. این اعتراف سرشناسترین روحانیون این مملکت است. هیچ کس با فرزندان شهدا مهربانتر از آقا نیست. آن کسی هم که حرفی دارد حرفش را به مولای ما میزند. این اعتراف دشمن است؛ «ما باید ولایت فقیه را بزنیم. شخص ولیفقیه را. با وجود خامنهای، همه کارهای ما آب در هاون کوبیدن است». پس بگذار چشم دشمن کور شود؛ خانه ما خانوادههای شهدا بیت رهبری است و بیت رهبری خانه ما. یک بار گفتم؛ «من مستاجر نیستم، خانهام بیت رهبری است» و باید در این دلنوشتهای آخرین سال 1388 برای آقا سنگ تمام بگذارم. بیت رهبری خانه همه ما است. حسینیه امام خمینی تکیه ما است. ما با رهبر خود این حرفها را نداریم. با «آقا» نداریم. راز ماندگاری جمهوری اسلامی در همین «نداری» است. بدبیاری دشمن هم از همین «نداری» است. دل ما به دل ماه راه دارد، چون دل به دل راه دارد.
والله قسم محبت ما به حضرت «آه» را «الله» در دل ما گذاشته. کجای دنیا مردم وقتی رهبرشان را میبینند بیاختیار اشک از چشمانشان جاری میشود؟ این حرف من نیست. امام هم میگفت؛ هیچ کجای دنیا مثل خامنهای ندارد. من البته عین جمله امام یادم هست اما از قصد، «قریب به مضمون» نوشتم تا موسسه تنظیم برود و اصلش را پیدا کند. تا وقتی «وصیتنامه شهدا» هست ما هیچ نیازی به هیچ موسسهای برای تنظیم و نشر آثار هیچ امامی نداریم. پدر شهید من هم با امام، ندار بود. شهدا با اثر خونشان آثار امام را تنظیم کردند و خامنهای هم دارد آن را نشر میدهد. این وسط موسسه تنظیم چه کاره است و به نشر چه آثاری مشغول، من ماندهام. مگر 15 خرداد که موسسه تنظیم نبود، مردم از امام پیروی نکردند؟ مگر سوم خرداد موسسه تنظیم، خرمشهر را آزاد کرد؟ دست خدا از آستین بسیجیها آمد بیرون یا از آستین کت کارمندان موسسه؟ حقوق موسسه تنظیم و نشر آثار را سازمان بازرسی یا هر نهادی که مسؤول است، باید تقسیم کند میان آحاد ملت. این نمیشود که دفاع از امام را ملت انجام دهد، حقوقش را یک عده دیگر بگیرند. تا به حال موسسه تنظیم چند بار از امام دفاع کرده است؟ شما حقوق دارید میگیرید برای تنظیم و نشر آثار امام یا حمله به برنامه «شاخص»؟ امام در خانه کوچک و حسینیه محقر جماران هر چه گفت، در دل ما، هم ثبت شد هم تنظیم، خامنهای هم دارد آن را نشر میدهد. موسسه اگر میخواهد امام دیگری طراحی کند، اشتباه میکند. ما اجازه نمیدهیم از خمینی بتشکن، از خمینی پیام حج، از خمینی پابرهنگان، از خمینی آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند، فقط یک قلمبه نور درست شود. اصلا موسسه کجا بود وقتی میگفتند «مرگ بر اصل ولایت فقیه»؟ اگر امام گفته؛ «ولایت فقیه همان ولایت رسولالله است»، پس حقوق همه شما شبههناک است.
اینکه من گفتم «شبهه ناک»، بیادبی من به شما نیست، بیارادتی شماست به امام. موسسه تنظیم آثار امام وصیتنامه پدر من است. ما 300 هزار شهید ندادیم که شما امام ما را به قرائت خود تفسیر کنید. امام، امام مرفهین بیدرد، امام آقازادهها نبود. نخستین کسی که علیه آقازادهها قیام کرد خود امام بود و این کار را از نوه خود «سید حسین» شروع کرد. نه، از امام بتشکن ما «پاپ» درنمیآید. ما فریاد امام را به سکوت موسسه تنظیم نمیفروشیم. ما خروش امام را به سازش شما نمیفروشیم. ما اجازه نمیدهیم امام در موسسه تنظیم و نشر آثار خودش غریب بیفتد. ما اهل موسسه تنظیم نیستیم، امام تنها بماند. ما اجازه نمیدهیم امام را از خانهاش بیرون کنند. ما امام بیدارمان را به آدمهای خواب نمیفروشیم. «خمینی دات آی آر» یعنی خار در چشم اغیار. «من به خاماندیشیات ای موسسه تنظیم گرفتار شدم/ چشم بسته تو را در فتنه سال 1388 دیدم و بیمار شدم». نه، نشانی خانه امام، پلاک شهرداری روی دیوار موسسه تنظیم نیست. شهرداری روزی 2 بار پلاک خانهها را عوض میکند و شن و ماسهها را برداشت چون برف نیامد. یعنی «زمستان رفت و برف نیامد که نیامد/ آن کس که نداند که چرا برف نیامد/ در جهل مرکب ابدالدهر بماند».
من میدانم چرا برف نیامد. قبلا گفتهام؛ خدمترسانی خوب است بیمزد و منت، بیغرض و مرض. نشانی امام پس پلاک شهرداری روی دیوار هیچ موسسهای نیست. پلاک پدر من است. پلاک اتوبوسی است که پدر مرا برد جبهه. من الان دارم از شیشه دلشکسته این اتوبوس نگاه میکنم به حوادث سال 1388 و دارم مینگرم که چگونه از لوله غفلت برخی خواص، بصیرت نشت کرد. متاسفانه در سال اصلاح الگوی مصرف عدهای از خواص، ولخرجی کردند و تا میتوانستند غفلت خریدند. یا مقلب القلوب و الابصار! اینک بهار آمده است و انقلاب که چندی «سینوزیت» گرفته بود، عطسهای کرد و چرک و کثافات را، آفات را از درون خود بیرون ریخت. حالا بعد از این عطسه، انقلاب اسلامی را صبر، حوصله، بصیرت و غیرت آمده است.
خون انقلاب با حجامت بصیرت در سال 1388 تصفیه شد. سال 1388 سال پوست انداختن انقلاب بود. بهار انقلاب بود. سال 1388 شاخ و برگهای زائد درخت انقلاب را هرس کردیم. سه، چهار، پنج تا شاخه ریخت، شیخ ریخت، ریخت که ریخت. چشم باز کن و در بهار انقلاب شکوفهها را روی درخت انقلاب ببین. در بهار هر خانهای به خانهتکانی نیاز دارد حتی خانه انقلاب و ما در 9 دی 1388 انقلاب را خانهتکانی کردیم و اجناس بنجل را انداختیم دور. یک موسسه تنظیم مردود شد، چه اشکالی دارد؛ این همه وبلاگ آمده به عشق رهبر آمده. کم مانده مادر بزرگ من هم برای خودش وبلاگ بزند! باور کنید شوخی نمیکنم. خودش میگوید؛ «برای ولایت فقیه هر کاری لازم باشد انجام میدهیم. بچههایمان را دادیم با افتخار، لازم باشد وبلاگ هم میزنیم، باز هم با افتخار». آری! ای مادر شهید، ما یک خاریم درست وسط چشم هر کسی که چشم دیدن مولایمان را ندارد. ما یک استخوانیم در گلوی سران فتنه. علی یک بار «خار در چشم و استخوان در گلو» شد، آن دوره تمام شد. نوبتی هم باشد نوبت فرو رفتن خار در چشم اغیار است. یار و استخوان در گلو؟ هیهات! لبهای تشنه و آب فرات؟ هیهات! سر حسین و رقیه در خرابات؟ هیهات! فروختن انقلاب به مدل آمریکایی اصلاحات؟ هیهات! عمل به دستورات جورج سوروس و به راه انداختن کودتای لاطائلات؟ هیهات! فروختن خدا به بت لات؟ هیهات! گره خوردن «آه» ماه به سینه چاه؟ هیهات! فروختن امام به این موسسات؟ هیهات! تنها گذاشتن علی در موج تبلیغات؟ هیهات! فروختن عمار به شیخ رشیدالدین وطواط؟ هیهات! فروختن مدینه به کوفه و شامات؟ هیهات! آمریکا باشد برای ما لات؟ هیهات! اصولگرا خواندن شیخ دیپلمات؟ هیهات! آشتی با مردی با عبای شکلات؟ هیهات! ترسیدن از بیانیههای معتاد محتاط؟ هیهات! به شما که عرض میکنم؛ آدم شدن شیخ اصلاحات؟ این یکی را بلندتر بگو هیهات!!
***
زنده باد بسیجیان خامنهای که اجازه ندادند سرنوشت 8 ماه دفاع مقدسشان به عاقبت 8 سال جنگ تحمیلی دچار شود. آری، ما در راه دفاع از ولایت فقیه حتی از پدرانمان استوارتریم. دشمن ما صدام نیست. طرف جنگ ما کسانی هستند که صدام را روی کار آوردند. پدران ما با بت جنگیدند ولی ما به جنگ بتگر رفتهایم. ما از صدام عبور کردهایم. حریف ما آمریکا و اسرائیل است. رسالتی دیگر در پیش است که «تونل توحید» نیست. «احد» است و بعد از آن «تنگه احد». امسال که گذشت. شهرداری یک مقدار خلوص داشته باشد، سال بعد ما دعا میکنیم برف بیاید. برف، آقای قالیباف! نمیآید یک حساب دارد، میآید هم یک حساب دارد. ارتباطی هم به شن و ماسه و بیل و کلنگ مکانیکی و سایتهای برفروبی ندارد. آقای قالیباف! زیرمجموعه شما این همه ویژهنامه برای عید زد و هیچ اشارهای به فتنه نکرد. گویا از دید حضرتعالی این «صحنهآراییها» انشاءالله گربه بوده است. عجب خیز بلندی برداشتهاید برای ریاست جمهوری دوره بعد! عبرت بگیرید از این برفی که نیامد. این برف با نیامدنش به شما تذکر داد که «انما الاعمال بالنیات». خدا بخواهد یکی رئیسجمهور شود، میشود، نخواهد هم نمیشود. میزان بارش برف به تعداد سایتهای برفروبی دیدید که بستگی نداشت. البته باز صد رحمت به شما. با هر نیتی لااقل برای مردم کار میکنید اما عدهای هستند که نهتنها کار نمیکنند بلکه فقط خدمات دولت را انکار میکنند. ما آخرش هم نفهمیدیم ایشان رئیس مجلس است، وزیر خارجه است، دبیر شورایعالی امنیت ملی است، رئیس صدا و سیماست! اصلا چی کاره است؟! بد نیست برای اینکه دعوا نشود، دوره بعد 2 تا رئیسجمهور داشته باشیم؛ رئیسجمهور نصف کشور لاریجانی باشد، رئیسجمهور نصف کشور قالیباف. البته به شرط آنکه سهم محسن رضایی فراموش نشود. البته بد نیست به گزینههای دیگری هم فکر کنیم؛ اینکه شاید، شاید، شاید، شاید این جمعه بیاید شاید. شاید تا انتخابات دوره بعد ریاستجمهوری اتفاقات بزرگتری افتاد. آقایان! به جای خیز گرفتن برای فتح کرسی ریاستجمهوری، تقوا پیشه کنید و خیز بگیرید برای سربازی حضرت خورشید. این مهمترین کمک شما به این روزهای حضرت ماه است. افق دیدتان را وسیعتر کنید. شما اگر ماه را میبینید، ما «آه ماه» را میبینیم در فراق «بقیهًْالله».